شعری از حمیدرضا برقعی که با حال و هوای این روزها مأنوس است.
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی باردگر از هیجان لبریز است
دشمن از وادی قرآن ونماز آمده است
لشکر ابرهه از سوی حجاز آمده است
صبرکن! سنگ که سجیل شود می فهمید
آسمان غرق ابابیل شود می فهمید….
هان بترسید که این لشکر بسم الله است
هان بترسید که طوفان طبس درراه است
صبراین طایفه وقتی که به سر می آید
دگر ازپیروجوان معجزه برمی آید
بانگ هیهات حسینی است رسیده است از راه
هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله
وقتی ک سری هست دل با جگری هست
من حیدری ام شیعه جان بر کف مولا
بر قلب من از جانب مولا نظری هست
رگ های مرا خون ابوالفضل گرفته
دستم ک شود قطع بر این شانه پری هست
یک خیمه پر از شور محرم دل ماهاست
جایی ک حسین است یقینا خبری هست
مشتاق به نی رفتن سرهای بلندیم
بر نیزه همیشه سر ما را هنری هست
اینجا نه بقیع است ک تخریب توانند
هر وقت بیایید در اینجا خطری هست
با آل علی هر که درافتاد ورافتاد
داعش چه سگی بوده و داعش چه خری هست...
خروش شیعه رعد آسمانیست
نفس هایش همه آتش فشانی ست
نگاه چپ کنی به قبر عباس (ع)
خود شروع یک جنگ جهانی ست