#داستان، با نمک طنز😃
حاج آقا شما دیگه چرا؟!🙈
✳️ یک روز که از محل کار به سمت خانه بر میگشتم از جلوی مسجد که رد شدم به خودم گفتم بعد از مدتها یه نماز جماعتی به کمر بزنم.😅
بعد از اینکه وارد مسجد شدم وضو گرفتم داخل مسجد شدم.
امام جماعت که یک سید نورانی به نظر میرسید😍 وارد رکوع شد و من هم بعد از گفتن یاالله یاالله نماز را بستم و به امام جماعت اقتدا کردم.
رکعت دوم بود که یک صدای ترانه زن👸 که هرکس که هر کسی میشنید کمری هم تکان میداد در فضای مسجد پیچید که بنظر زنگ موبایل یکی از مامومین بود و امام جماعت به قرائت نماز جماعت خود ادامه داد که متوجه شد گوشیای که در جیب قبای اوست به صدا در آمده، در همین لحظه قرائت خود را قطع کرد تا گوشی را از جیبش بیرون آورد و قطع کند.😐
همه مامومین شوکه شدند😳 چون تعجب آور بود که چرا این سید روحانی که امام جماعت مسجد محل و مورد اعتماد است باید چنین صدای زنگی برای گوشیاش انتخاب کند و حتی نمازم را به صورت فرادی خواندم ...😡
🔻🔻🔻🔻
وقتی نماز تمام شد همه مردم به امام جماعت اعتراض کردند، تو مثلا روحانی هستی، سید هستی، باید عادل باشی، تو خودت ما را از گوش دادن به این ترانهها منع میکنی در حالی که زنگ گوشیات صدای یک زن ترانه خوان فاحشه است که الان در قعر جهنم در حال جهاد نکاح با ابوبکر بغدادی است...😐😁
🔸امام جماعت که سرش پایین بود بعد از آنکه سر و صدا و هیاهیوی معترضان تمام شد، تعریف کرد که موقع وضو گرفتن موبایلی را میبیند که صاحبش آن را جاگذاشته و برای اینکه گم نشود آن را برداشته است تا بعد از نماز در بلندگوی مسجد اعلام کند..
در همین حین بود که گوشی حاج آقا زنگ خورد و صدای نوحه آرزو دارم که مدافع حرم باشم... از گوشی حاج آقا بلند شد.🌹🌷
این لحظه حال و هوای من و همه نمازگزاران دیدنی بود..😢😭😔
https://t.me/sajjad_moazeni
https://t.me/kanoon_al_zahra